بیمار ۶۲ ساله ای که دچار حمله قلبی شده بوددرباره تجربه اش در آن شرایط چنین شرح داده است :
هنگامی که من در بیمارستان مشغول عوض کردن لباسم بودم دچار حمله قلبی شدم سپس به طور ناگهانی احساس کردم که به بالا حرکت می کنم . بعد اتاق به نظرم خیلی روشن شد نمی دانم نور و روشنایی از کجا به پایین می آمد دیدم عدهای از پزشکان رویم کار می کنند چنان بود که انگار از بدنم بیرون آمده ام و از آن بالا خودم را در پایین نگاه می کنم ابتدا جسم خودم را نشناختم و فکر نمی کردم که مرده ام .
بعد متوجه شدم که جسم من است که در آن پایین قرار دارد احساس غیر معمولی داشتم و افرادی را که در تلاش بودند تا من را زنده نگه دارند به خوبی می دیدم هیچ دردی احساس نمی کردم بلکه حالتی توام با آرامش داشتم مرگ چیزی است که نباید از آن ترسید آنها در ناحیه کشاله ران راست من تزریقی کردند که من آن را احساس نکردم بعد دکتر دکتر تصمیم گرفت تزریقی به دست راستم انجام دهد ولی ناگهان تغییر عقیده داد و به سمت دست دیگرم که به قلبم نزدیکتر بود رفت من دیدم که آنها با چه تلاشی سعی می کردند به کمک صفحات بالشتک مانند مرا زنده نگه دارند چیزی را بر روی دو صفحه مذبور مالیدند و سپس دو بالشتک را به هم مالیدند و بعد روی بدنم قرار دادند در همین موقع بدنم به بالا پرید ولی من چیزی حس نکردم یکبار دیگر هم این کار انجام گرفت .
من در تمام این مدت بیرون از جسمم بودم خودم را زنده حس می کردم حالت من در آن زمان مثل حالا بود من همه آنچه را که انجام می دادند می دیدم .
وقتی به هوش آمدم دکترم گفت : تو مدتی مرده بودی در پاسخ او گفتم ک ولی دکتر من نمرده بودم چون هر کاری که انجام می گرفت من می دیدم سپس جریان تغییر عقیده او را به هنگام تزریق به دستم به او گفتم .
او جواب داد این غیر ممکن است شما نمی توانستید در چنان شرایطی وقایع را دیده باشید چون قاعدتا مرده بودید بعد وقتی اصرار من را دید با تعجب سری تکان داد و اتاق را ترک کرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!




